۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

جک های امروز

شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود!
مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&
حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست

*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

قدرت دید خانوم ها: یک تار مو را روی کت شوهرشان می بینند اما یک تیر چراغ برق را هنگام رانندگی نمی بینند
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

شخصی قاطری داشت که با لگد انداخت و زنش را کشته بود هنگامی که اطررافیان برای تسلیت به خانه ی او می امدند مردها پس از عرض تسلیت اهسته به او می گفتند:اگرقاطرت را بفروشی با قیمت خوبی می خریم
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

زن:بازم جلوی مردم به من گفتی احمق؟شوهر:نمی دونستم این راز باید بین من و تو باقی بمونه.
علی : من پدرم خیاط است وگفتم یک دست لباس حسابی برات بدوزه .
حمید : امیدوارم پدر من هم برایت خدمتی انجام دهد .
علی : مگه پدر تو چه کاره است؟
حمید : پدرم قبر کن است !!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

احمد : تو امتحان چی کار کردی؟
علی : ورقه مو سفید دادم .
احمد : ای داد و بیداد دیدی چی شد، آخه من هم ورقمو سفید دادم ،می ترسم اونا فکر کنن ما تقلب کردیم

*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

پدر: احمد چرا با علی دعوا کردی ببین لباسا ت همه پاره پاره شده؟ باید یک لباس دیگه بخریم برات
احمد : ولی پدر علی باید یک علی دیگه بخره .

*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

مادری برای کودک خود لالایی می گفت ، در این حین کودک چشمانش را باز کرد و به مادرش گفت : مامان جون نمی شه آواز نخونی بزاری من یک چرت بزنم .
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&
یارورو واسه 15 سال میندازن زندان میگن میگن تو این 15 سال یه چیزی بخواه واست بیاریم میگه سیگار بعد 15 سال در رو وا میكنن میبینن یارو یه سیگار دستشه میكه كبریت دارین.
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

یارو مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

آمريكاييه داشته تو رودخونه غرق ميشده،‌ هي داد ميزده: help me, hellllp! تركه از اونجا رد ميشده ميگه:‌ احمق جون اگه جاي كلاس زبان كلاس شنا رفته بودي الان غرق نميشدي!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

سرهنگ به زنش گفت : تیمسار شدم
زنه بهش میگه : هرچی هستی باش ، فقط شبها استوار باش !!!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

مرد: چرا دعوامون میشه ، تو عصبانی نمیشی؟
— زن: خودمو کنترل میکنم
— مرد: چجوری؟
— زن: توالتو میشورم!
— مرد: چه ربطی داره؟
— زن: آخه با مسواک تو میشورمش !!!
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

یارو اینقدربرای دوست دخترش نامه نوشت تادختره با پستچیه ازدواج کرد
*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

به يه یارو مي‌گن: خر عاقلتر است يا گاو؟ مي‌گه: خوب معلومه ديگه گاو! مي‌گن چرا؟ مي‌گه: اخه وقتي گاو مي‌خواد از اينطرف جاده بره اونطرف اول يه نگاه به اينطرف مي‌كنه بعد يه نگاه به اونطرف مي‌كنه بعد از جاده رد مي‌شه. ولي خر... عين گاو سرشو مي‌اندازه پايين و از جاده رد مي‌شه!

هیچ نظری موجود نیست: