هيچ کس تنهائيم را حس نکرد ، برکه طوفانيم را حس نکرد ،
او که سامان غزل هايم از اوست ، بي سر و سامانيم را حس نکرد . . .
اي اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بيمار من ، اي غم ، تو هم لذت ببر از اين همه آزار من
عشق يک واژه زلال است ، تو بايد باشي ، قلب من زير سوال است ، تو بايد باشي
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت ، زندگي بي تو محال است ، تو بايد باشي . . .
از فراق تو مرا هر نفسي صد آه است ، از تو غافل نيستم اي دوست خدا آگاه است . . .
گوهر دل را نزن بر سنگ هر ناقابلي ، صبر کن پيدا شود گوهر شانس قابلي . . .
غروب غم هایت را به هر بهائی خریدارم ، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم . .
خدا از بهترین ها فقط یه دونه خلق کرده ، دقت کردید چقدر تنهائید . . . ؟
روي آن شيشه تبدار تورا"ها" كردم،اسم زيباي ترا با نفسم جا كردم،شيشه بدجور دلش ابري و باراني شد، شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم، باسرانگشت كشيدم به دلش عكس ترا،عكس زيباي ترا سيرتماشا كردم
تو اگر میدانستی ,که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی آه ای سرو , چرا تنهایی ؟
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصر انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبه ي غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را بازكن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ٬ حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...
گاه سکوت يک دوست معجزه ميکنه ، و تو مي آموزي که هميشه ، بودن در فرياد نيست .
در اوج دل نشاندمت ، در رهگذار زندگي زمانه گر خزان شود ، توئي بهار زندگي . .
ديرگاهيست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئينه ز من با خبر است
که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنيد
تا نبينم که چه تنها شده ام . . .
زندگي پرتو عصر است که در بزم وجود ، به نسيم مژه بر هم زدني خاموش است . . .
بمون بگو چکار کنم ، دنيا پر از درد و غمه
تموم زندگيم توئي ، تو هم که اخمات تو همه !
همه دنبالت ميگردن ، فکر ميکنن گم شدي ، بگم تو قلب مني خيالشون راحت بشه !؟
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشاي تو زيباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکين به حقارت منگر ، دل ما وسعت درياست اگر بگذارند . . .
بلند ترين شاخه درخت ، يک واژه را مي فهمد ، و آن هم تنهائيست . . .
فرياد من از داغ توست ، اينگونه خاموشم نکن ،
حالا که يادت ميکنم ، ديگر فراموشم نکن . . .
بيچاره مردمي که فرمانروايانش رايزن ! ، و رايزنانشان فرمانروا هستند . . .
کودکي که گناه خويش را بدون پرسش ما به گردن مي گيرد در حال گذراندن
نخستين گام هاي قهرماني است . . .
تنهايي براي جوان ارزشمند ، و براي پير آزار دهنده است . . .
هر قدر به ديگران احترام بگذاريم ، به ما احترام خواهند گذاشت
آينده جوانان را از روي خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، مي توان پي برد ، نپنداريم که ميزان دارايي و يا امکانات آنها ، دليلي بر پيروزي و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوي آنهاست . . .
ناتوان ترين آدميان، آناني هستند که نيروي بدني خويش را به رخ ديگران مي کشند . . .
صدها راه براي پند و اندرز دادن وجود دارد اما بيشتر بدترين گونه آن ،
که همان رو راست گفتن است را برمي گزينيم . . .
نتيجه گيري زود پس از رخدادهاي مهم زندگي از بي خردي است . . .
کسي که چند آرزوي درهم ورهم دارد به هيچ کدام از آنها نمي رسد مگر آنکه
با ارزشترين آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهايي خويش سازد . . .
اگر شيفته کارت نباشي ، روانت بيمار مي شود و در نهايت پيکرت از پاي در خواهد آمد .
اگر آماده نباشيم ارزشمندترين زمان ها را نيز از دست خواهيم داد ، و کسي که آماده نيست بخت کمتري براي پيروزي خواهد داشت ، آمادگي يعني بروز بودن در هر حرفه و کاري . . .
شهامت گله ، ناشي از چوپان بيدار است . . .
تنها داروئی که 2 خاصیت داره چشم های قشنگ توست
که هم آرومم میکنه هم داغون !
گاه برای ساختن باید ویران کرد ، گاه برای داشتن باید گذشت
و گاه در اوج تمنا باید نخواست .. . .
عمر من غارت شد ، و غارتگر من دور شد ، من صبوری کردم و غارتگرم مغرور شد . . .
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست ، جای چشم ابرو نگیرد ، گرچه او بالاتر است .
پشت پلکم عکستو نقاشی کردم گلکم ، تو رو میبینم تا وقتی چشم میبندم گلکم
ای پیام این تبسم که رو لبهای منه ، خیلی وقته که به گریه هام میخندم گلکم
هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو یار وفادار نگردد . . .
بوسه ابتکاریست از طبیعت ، برای زمانیکه احساس در کلام نمی گنجد . . . میبوسمت
باید که مهربان بود ، باید که عشق ورزید ، زیرا که زنده بودن ، هر لحظه احتمالیست
یاد تو چندیست که مهمانم شده ، خاطراتت آفت جانم شده
هر چه میگویم سخن از یاد توست ، در سکوت من فقط فریاد توست
میخوام اسم تو رو با صابون تو ابرا بنویسم تا وقتی بارون میباره همه کف کنن !!!
قسم به هرچی بارون شدیده
به هر بی پناه و نا امیده
تو که قلبت مثل برفا سفیده
نرنج از من آخه از تو بعیده
دیدن لبخند آنهایی که رنج میکشند ، از اشکهایشان دردناکتر است . . .
هیچ فکر کردی اگه هر ماه قبض کارکرد قلبمون رو میدادن کدوم یکی از ما عاشقتر بودیم !؟
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است ..شرم دارم که شکایت بکنم از تنهایی . . .
اگر من شاعرم شعرم تو هستی
اگر من عاشقم ، عشقم تو هستی
اگر من یک کتاب کهنه هستم
بدان زیبا ترین برگش تو هستی
هر نگاهت ز روشنی کار ستاره میکند
هرکه دوباره بیندت ، عمر دوباره میکند . . .
ماه عشق است بیا عاشق شویم ، عاشق آن خدای خالق شویم
چون به درگاهش کشیم دست نیاز ، مهربان باشد شویم ما بی نیاز . .
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست ، و من امشب قسم خوردم تو هرگز نرنجانم . . .
ای دوست پای هر گلی خار مشو ، با هر که دم از عشق میزند یار مشو . . .
نیمه شبی من خواهم رفت ، از دنیائی که مال من نیست
از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند . . .
صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر
این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش . . .
او که سامان غزل هايم از اوست ، بي سر و سامانيم را حس نکرد . . .
اي اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بيمار من ، اي غم ، تو هم لذت ببر از اين همه آزار من
عشق يک واژه زلال است ، تو بايد باشي ، قلب من زير سوال است ، تو بايد باشي
فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت ، زندگي بي تو محال است ، تو بايد باشي . . .
از فراق تو مرا هر نفسي صد آه است ، از تو غافل نيستم اي دوست خدا آگاه است . . .
گوهر دل را نزن بر سنگ هر ناقابلي ، صبر کن پيدا شود گوهر شانس قابلي . . .
غروب غم هایت را به هر بهائی خریدارم ، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم . .
خدا از بهترین ها فقط یه دونه خلق کرده ، دقت کردید چقدر تنهائید . . . ؟
روي آن شيشه تبدار تورا"ها" كردم،اسم زيباي ترا با نفسم جا كردم،شيشه بدجور دلش ابري و باراني شد، شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم، باسرانگشت كشيدم به دلش عكس ترا،عكس زيباي ترا سيرتماشا كردم
تو اگر میدانستی ,که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی آه ای سرو , چرا تنهایی ؟
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصر انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبه ي غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را بازكن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ٬ حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...
گاه سکوت يک دوست معجزه ميکنه ، و تو مي آموزي که هميشه ، بودن در فرياد نيست .
در اوج دل نشاندمت ، در رهگذار زندگي زمانه گر خزان شود ، توئي بهار زندگي . .
ديرگاهيست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئينه ز من با خبر است
که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنيد
تا نبينم که چه تنها شده ام . . .
زندگي پرتو عصر است که در بزم وجود ، به نسيم مژه بر هم زدني خاموش است . . .
بمون بگو چکار کنم ، دنيا پر از درد و غمه
تموم زندگيم توئي ، تو هم که اخمات تو همه !
همه دنبالت ميگردن ، فکر ميکنن گم شدي ، بگم تو قلب مني خيالشون راحت بشه !؟
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشاي تو زيباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکين به حقارت منگر ، دل ما وسعت درياست اگر بگذارند . . .
بلند ترين شاخه درخت ، يک واژه را مي فهمد ، و آن هم تنهائيست . . .
فرياد من از داغ توست ، اينگونه خاموشم نکن ،
حالا که يادت ميکنم ، ديگر فراموشم نکن . . .
بيچاره مردمي که فرمانروايانش رايزن ! ، و رايزنانشان فرمانروا هستند . . .
کودکي که گناه خويش را بدون پرسش ما به گردن مي گيرد در حال گذراندن
نخستين گام هاي قهرماني است . . .
تنهايي براي جوان ارزشمند ، و براي پير آزار دهنده است . . .
هر قدر به ديگران احترام بگذاريم ، به ما احترام خواهند گذاشت
آينده جوانان را از روي خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، مي توان پي برد ، نپنداريم که ميزان دارايي و يا امکانات آنها ، دليلي بر پيروزي و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوي آنهاست . . .
ناتوان ترين آدميان، آناني هستند که نيروي بدني خويش را به رخ ديگران مي کشند . . .
صدها راه براي پند و اندرز دادن وجود دارد اما بيشتر بدترين گونه آن ،
که همان رو راست گفتن است را برمي گزينيم . . .
نتيجه گيري زود پس از رخدادهاي مهم زندگي از بي خردي است . . .
کسي که چند آرزوي درهم ورهم دارد به هيچ کدام از آنها نمي رسد مگر آنکه
با ارزشترين آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهايي خويش سازد . . .
اگر شيفته کارت نباشي ، روانت بيمار مي شود و در نهايت پيکرت از پاي در خواهد آمد .
اگر آماده نباشيم ارزشمندترين زمان ها را نيز از دست خواهيم داد ، و کسي که آماده نيست بخت کمتري براي پيروزي خواهد داشت ، آمادگي يعني بروز بودن در هر حرفه و کاري . . .
شهامت گله ، ناشي از چوپان بيدار است . . .
تنها داروئی که 2 خاصیت داره چشم های قشنگ توست
که هم آرومم میکنه هم داغون !
گاه برای ساختن باید ویران کرد ، گاه برای داشتن باید گذشت
و گاه در اوج تمنا باید نخواست .. . .
عمر من غارت شد ، و غارتگر من دور شد ، من صبوری کردم و غارتگرم مغرور شد . . .
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست ، جای چشم ابرو نگیرد ، گرچه او بالاتر است .
پشت پلکم عکستو نقاشی کردم گلکم ، تو رو میبینم تا وقتی چشم میبندم گلکم
ای پیام این تبسم که رو لبهای منه ، خیلی وقته که به گریه هام میخندم گلکم
هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو یار وفادار نگردد . . .
بوسه ابتکاریست از طبیعت ، برای زمانیکه احساس در کلام نمی گنجد . . . میبوسمت
باید که مهربان بود ، باید که عشق ورزید ، زیرا که زنده بودن ، هر لحظه احتمالیست
یاد تو چندیست که مهمانم شده ، خاطراتت آفت جانم شده
هر چه میگویم سخن از یاد توست ، در سکوت من فقط فریاد توست
میخوام اسم تو رو با صابون تو ابرا بنویسم تا وقتی بارون میباره همه کف کنن !!!
قسم به هرچی بارون شدیده
به هر بی پناه و نا امیده
تو که قلبت مثل برفا سفیده
نرنج از من آخه از تو بعیده
دیدن لبخند آنهایی که رنج میکشند ، از اشکهایشان دردناکتر است . . .
هیچ فکر کردی اگه هر ماه قبض کارکرد قلبمون رو میدادن کدوم یکی از ما عاشقتر بودیم !؟
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است ..شرم دارم که شکایت بکنم از تنهایی . . .
اگر من شاعرم شعرم تو هستی
اگر من عاشقم ، عشقم تو هستی
اگر من یک کتاب کهنه هستم
بدان زیبا ترین برگش تو هستی
هر نگاهت ز روشنی کار ستاره میکند
هرکه دوباره بیندت ، عمر دوباره میکند . . .
ماه عشق است بیا عاشق شویم ، عاشق آن خدای خالق شویم
چون به درگاهش کشیم دست نیاز ، مهربان باشد شویم ما بی نیاز . .
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست ، و من امشب قسم خوردم تو هرگز نرنجانم . . .
ای دوست پای هر گلی خار مشو ، با هر که دم از عشق میزند یار مشو . . .
نیمه شبی من خواهم رفت ، از دنیائی که مال من نیست
از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند . . .
صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر
این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش . . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر