۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه


دوست دارم يه سنگ بردارم و روي اون بنويسم:دلم برات تنگ شده و اونو محکم بکوبونم توي سرت تا بفهمي که فراموش کردن من چقدر دردناکه


فرشتگان از خدا پرسيدن: خدايا تو که بشر رو انقدر دوست داري چرا غم را آفريدي ؟ خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفريدم چون اين مخلوقه من تا غمگين نباشه به ياد خالقش نمي افته


علم ثابت کرده که شکر در آب حل ميشه.پس هيچوقت زير بارون راه نرو چون شيرين ترين دوستمو از دست مي دم


زندگي اجبار است مرگ اخطار است دوستي فقط يکبار است اما جدايي بسيار است


اگه بگي دوستم نداري جوجو مي شم ميرم تو باغچه و اونقدر جيك جيك ميكنم تا پيشي بياد منو بخوره


من آهنگ قريب روزگارم -غمی در انتهاي سينه دارم -تمام هستي ام يك قلب پاك است -كه آن را زير پايت می گذارم


زندگي رسم خوشايندي نيست
زندگي اجبار است
لاجرم بايد زيست


سلام،ميدوني رفيق؟ اگه حماقت وجود نداشت دانايي هم معني نداشت. اگه زشتي نبود زيبايي هم بي معني بود. ميبيني؟ دنيا به تو هم نياز داره


ميخواستم تصوير با تو بودن را نقاشي كنم، ديدم فاصله بينمان در ورق جا نميشود، كمي نزديكتر بيا ميخواهم با تو بودن را حس كنم


ابوريحان بيروني در بستر مرگ بود كه پسرش بهش گفت تو اين لحظه اخر چه كاري ميخواي برات انجام بدم ان دانشمند بزرگ به فرزندش چنين گفت ...مربا بده بابا....؟؟؟


بچه بوديم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردهاي قوي ......بزرگ شديم دخترا عاشق مرداي قوي شدن و پسرا عاشق عروسکا


ای اصفهانی خسیس...ای رشتی بی غیرت...ای تهرانی بی معرفت...ای ترک گیج...ای لر بی شخصیت....چرا یه اس ام اس برام نمی فرستی؟!


بوس تنها تصادفيست كه پليس نداره- بغل تنها پاركينگيست كه جريمه نداره پس بیا تو پاركينگ تصادف كنيم!


بني آدم اعضا يکديگرند که مثل سگ بهم مي پرند چو عضوي بدرد آورد روزگار که پنچر شود چرخ آموزگار تو کز محنت ديگران بي غمي گمونم پسر عمه شلغمی


مثل ستاره ها می مونی مثل اونا دست نيافتنی مثل اونا دوست داشتنی اما يک فرقی با اونا داری که اونا خيلی زيادن اما تو تکی

هیچ نظری موجود نیست: