یارو میره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی.
یارو میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار میکنه؟
فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو میبینن، بلندتر حرف میزنن
پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن.
دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم.
پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم
پدر: پسرم بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟
پسر: سیاستمدار
پدر: مگه عقلت کمه؟
پسر: یعنی شرطش اینه!؟
مادر و بچه جلوی قفس میمونه...
بچه: مامان این میمونه شبیه عمه کبری است.
مادر: وای! عزیزم اگر به گوشش برسه خیلی ناراحت میشه ها.
بچه: مامان من خیلی یواش گفتم میمونه نشنید!
بچه اولی: پدر تو هم بهت یاد داده قبل از غذا دعا بخونی؟
بچه دومی: نه، آخه مادرم خوب غذا درست می کنه!
فریدون هميشه لباس مشكی می پوشيده. دوستاش ميگن چرا هميشه مشكی می پوشی؟
ميگه: آخه من ختم روزگارم!
محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!
معلم: چرا رفته هستم غلط است؟
شاگرد: آقا اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید
زن از شوهرش پرسيد: چرا وقتي که من آواز ميخوانم، تو از پنجره بيرون را نگاه ميکني و ميخندي؟
شوهر میگه: براي اينکه مردم تصور نکنند من دارم تو را کتک مي زنم و تو داري با جيغ و داد گريه مي کني!
مشتري: اين كت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتري: واي! اون يكي چنده؟
فروشنده: وای وای!!
به طرف ميگن "تور" را تعريف كن؟ ميگه: تور مجموعه سوراخهايي هستند كه با نخ به هم وصل شدهاند!
زن: تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
مرد: ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه!
به يارو مي گن يه موجود نام ببر... مي گه يخ. مي گن يخ كه موجود نيست. مي گه هست، چون همه جا نوشته يخ موجود است!
سه نفر ایرانی تو دوبی کنار ساحل خليج فارس عليه آمريكا شعار ميدادن و ميگفتن:
خليج فارس ايران محل دفن ريگان.
يه ناو آمريكايي كه از اونجا رد ميشد اينا رو دستگير ميكنه. به اولی ميگن خب تو چي ميگفتي؟ يهو جوش مياره ميگه: خليج فارس ايران محل دفن ريگان! ميگيرن ميكشنش.
به دومی ميگن تو چي ميگي؟ ميترسه ميگه والا به خدا من فقط گفتم خليج فارس ايران محل ماهيگيران! آزادش ميكنن.
به سومی ميگن تو چي ميگي؟ ميگه: من گفتم خليج فارس ايران آسفالت بايد گردد!
به بیل گیتس میگن سرمایه اولیت چقدره؟
میگه: الان رو می گی! یا... الانو!!!!
یک روشنفکره از نويسنده میپرسه: شما از اصطلاح خلاء دردناك زياد استفاده ميكنيد، مگه ممكنه چيزي هم خالي باشه هم درد كنه؟
نويسنده میگه: عجيبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتيد؟
هر کاری میکردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم!
غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟
یارو زنگ می زنه به دکتر خانوادگیشون، می گه: حال پدرم اصلا خوب نیست بیاین و نگاهی بهش بکنید.
دکتره میگه: من پرونده بابای شما رو خوب خوندم و می دونم باباتون کاملا سالمه فقط خیال می کنه که مریضه اصلا جای نگرانی نیست.
بعد از یک هفته دکتره زنگ می زنه به طرف تا حال پدرش رو بپرسه می گه: خوب، حال پدرت چطوره؟
یارو میگه: والا نمی دونم، فقط از دیروز تا حالا خیال می کنه که مرده!
زن از شوهرش ميپرسه: عزيزم، تو منو دوست داري؟
مرد ميگه: خوب معلومه عزيزم، اگه دوست نداشتم، چطور مي تونستم هر شب بيام خونه پيشت، وقت و عمرم رو تلف كنم؟
به غضنفر ميگن: يه ميوه خوشمزه، آبدار و شيرين نام ببر؟
ميگه: خيار!
بهش ميگن: خيار كجاش آبدار و شيرينه؟
ميگه: با چايي شيرين بخور، نظرت عوض ميشه!
جمشید از دوستش می پرسه: تو کجا به دنیا اومدی؟ دوستش می گه تو بیمارستان. جمشید می گه: آخی! مریض بودی؟
دکتره تازه فارغ التحصیل شده بوده! برا مریضش قرص می نویسه، می گه: یکی قبل از خواب بخور، یکی قبل از بیدار شدن!
یارو میره تو جنگل میگه مو شیر و پلنگ، وخورم!
یكدفه شیره نعره میكشه طرف میگه: مو گاهي وقتا غلط زیادی هم موخوروم.
معلم: بگو ببينم، كمبوجيه چه جور پادشاهي بود؟
شاگرد: پادشاه بدي نبود، فقط هميشه از كمبود بودجه شكايت داشت!!!
مادر : علي بيا اسفناج بخور آهن دارد
علي : آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم!
خبرنگار: چرا قبل از هر بازي به حمام مي روي؟
فوتباليست: براي اينكه گلهاي تميز بزنم.!!!!
معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟
شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر